فربدفربد، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

فربد (عشق مامان و بابا)

وقتی که آمدی

شک نکن آن روز بهترین روز زندگی من بود. تو داشتی می آمدی.می فهمیدم که تو هم نگرانی.چنان در تنم قلمبه شده بودی که خیال می کردم الآن است همین جور که تکان می خوری بیایی بیرون و بگویی سلام... سلام عزیزک، قلمبه دوست داشتنی. خوش آمدی... ...
12 اسفند 1392

اولین حمام

از همان زمان که وجودت را در تنم حس کردم، هربار زیر دوش حمام نگرانت میشدم.نکند در حمام نفسش بگیرد.هرچه بزرگتر شدی نگرانی هایم بیشتر شد.میبینی عزیزک، مامان همیشه نگران توست. همین است که دلهره دارم مبادا زیر دوش مثل یک ماهی کوچولو از دستم لیز بخوری.نکند آب زیادی گرم باشد و تن برگ گلت بسوزد. نکند سرما بخوری. فربدم از همان روزها که بودنت را حس کردم، به این روز فکر کرده ام. باید حواسم را خوب جمع کنم. اولین بار که حموم رفتی دو روز بعد از به دنیا اومدنت بود که مامان معصوم این کارو انجام دادو تو رو برد حموم.. ...
12 اسفند 1392

فربد من

آدم ها یک دنیا با هم فرق دارند.کوتاه، بلند، چاق، لاغر، سیاه،زرد، سفید...، بچه ها روز به روز تغییر میکنند تا بزرگ شوند.اما یک چیز ثابت می ماند؛ هر مادری فرزندش را زیباترین و بهترین موجود روی زمین می داند. مهم نیست که قدش چقدر است یا وزنش یا چشمش چه رنگی است؛ مهم ان است که وجودش دل آدم را از عشق لبریز می کند. هرکسی درباره شباهت تو به خانواده نظری داشت، یک عده می گفتند شبیه منی، یک عده می گفتند شبیه بابا هستی. معلوم است که فربد من زیباترین و بهترین موجود دنیاست. زمان تولد 3/40 کیلوگرم وزن و 47 سانتی متر قد داشتی. رنگ چشم ها و موهات مشکی بود. اندازه دور سرت 35 سانی متر بود.
12 اسفند 1392

بدون عنوان

تو در ساعت 9 صبح روز 26 مرداد در بیمارستان نجمیه و به روش سزارین توسط دکتر کنعانی به دنیا اومدی. اون روز  بابا امیر و مامان نوری و مامان معصوم و خاله مهری همراه من به بیمارستان اومدن.
11 اسفند 1392

من و شکمم

باورش سخت است.باور اینکه یکی توی شکم آدم باشد و هی بزرگ شود.!فکرش را بکن، شکمم هر ماه بزرگتر شد و من عاشق شکم قلمبه ام شدم.هر وقت میدیدم لباسم تنگ شده است، ذوق میکردم که تو بزرگتر شده ای.بعد این موجود به شکمم ضربه می زد. مثل اینکه دری را بکوبد و بگوید بازکن دیگر...!هربار در دلم گفتم صبر کن عزیزکم، صبر کن. هرکاری به وقتش.
11 اسفند 1392